مردی که به پای رزمنده هابوسه می زد!
03 خرداد 1391 توسط خدابخشی
حاج حسین رزمنده هاراعاشقانه دوست داشت وگاه این عشق راجوری نشان می دادکه انسان حیران می شد.یک شب تانک هاراآماده کرده بودیم ومنتظردستور حرکت بودیم.
من نشسته بودم کناربرجک وحواسم به پیرامونمان بودوتحرکاتی که گاه بچه هاداشتند.یک وقت دیدم یک نفربین تانک هاراه می رودوباسرنشین هاگفت وگوهای کوتاه می کند .
کنجکاوشدم ببینم کیست؟
مردی توی تاریکی چرخیدوچرخیدتاسرانجام رسیدکنارتانکی که من نشسته بودم رویش،همین که خواستم ازجایم تکان بخورم،دودستی به پوتینم چسبیدوپایم رابوسید.
گفت:به خداسپردمتون
تاصداش راشنیدم،نفسم برید،گفتم:حاج حسین؟
گفت:هیس،صدات درنیادورفت سراغ تانک بعدی.
.