مدینه ازتومیپرسم
پاسی ازنیمه شب گذشته است
خواب برچشمانم نمی آیدوحریصانه ازمدینه الرسول چشم برنمی دارم
طاقتم تمام میشود
دل رابه کوچه پس کوچه های مدینه میزنم
مدینه آرام خوابیده است
مردم بی هیچ دردی سربربالین نهاده اند
مدینه!
این صدای ناله وشیون کیست؟
مدینه باتوسخن میگویم
روزی ستون حنانه ازفقدان پیامبرگریست
اماسالهاست که خاموش وآرام ایستاده است
شایدازروزی که پیامبربرعمویش حمزه گریست
دردل من قرن هامصیبت وگریه وناله است
ازکدامش بگویم،ازانتهای افق آن دوردست ها
عده ای درتاریکی شب جنازه ای رابردوش میکشند
نگاهشان کن،آرام میگریند،آهسته آنهارادنبال میکنم،به کدام سومیروند
بقیع؟
جنازه رازمین میگذارند صدای گریه بالامیگیرد
اشک همچون سیلی که عقده های دل رابگشایدامانم نمی دهد
چشمم رابازمیکنم مقابل خانه فاطمه زهرا(س)ایستاده ام
نگاهم به درخیره مانده ناگهان
صدای(یاابتا)مادرم رامیشنوم که بین درودیوارفریادبرمی آورد
ازاوکه نپرسیدم ای(در) سخن بگو بگوباپهلوی زهراچه کردی؟
وازتحمل بیست وپنج ساله ی علی به تعجب می آیم
بیست وپنج سال!استخوان درگلو خاردرچشم
واین در خدایا چه سخت است این مصیبت
مدینه ازتومیپرسم
آن جنازه راکجابه خاک سپرده اند؟
آخرتاکی میتوان تحمل کرد
این سو قبرمخفی آن سو جنازه تیرباران شده
زان سوجنازه زیرسم اسب هامانده این سوصدای ناله ی زینب
آن سوصدای گریه ی سکینه زان سو صدای شیون رباب
این سوفرق شکافته آن سوپهلوی شکسته
زان سورگ های بریده این سو صدای فزت ورب الکعبه علی
آن سوصدای یاابتا زهرا زان سوصدای رضابه رضاک حسین
مدینه سخن بگو
من منتظرمی مانم تاآن صدای ملکوتی ازمکه فریادبرآورد …واناالمنتقم